Sunday, January 26, 2014

بین جماعتی که مرا سنگ می زنند ... میبینمت,برای zevera تماشا خوش آمدی


زندگی... بدون عشق مثل دشت بی باران است مگر رود برای رسیدن به دریا جاری نشد جاری شو بر بستر رسیدن به نهایت خواستن... من به معجزه ایمان دارم من به معجزۀ آفتاب برای شکستن تاریکی به معجزۀ بلند بالهای پرنده برای پرواز و به معجزۀ سبز باران برای رویش ایمان دارم و می دانم و باور دارم که هیچ انگیزه ای به قو ت عشق   کسی را زنده نگاه نمی دارد... برای چیزی که به عنوان عشق ازش یاد می کنی بجنگ عشقی که ارزش جنگیدن نداشته باشه... zevera تاسف باره ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یک چمدان قدیمی دو پای خسته و جاده ای بی انتها در کدامین نقطه ی این جهان پر فتنه سرانجام ماوا خواهی گرفت ای روح خسته ی من... زمان یک دقیقه بیشتر بهانه ای برای لبخند برای دیدار نو کردن برای خداحافظی خداحافظی با پاییز رویایی من آغاز می شوم زمستان من : سلام دلتنگی 9 ماه به لذت 3 ماه بودنت می ارزد و من جانی دوباره می گیرم میدانم دوباره zevera زمستان آمده آمده که ببارد مثل همیشه سرد , سپید , آرام ابرها آمده اند خسته اند می روند که سردتر شوند که آماده ی بارش شوند من زمستانم عروسی سپید پوش که بر زمین میبارم سرد شده , عریان و بادی که بر تن نحیف من شلاق وار می کوبد من زمستانم سرد , آرام پر از بی قراری و مثل ابرها خسته من زمستانم و چه دوست داشتنی است که بدانی به حکم تقویم زاد روزت با فصل دوست داشتنی یکی است من زمستانم و مثل ابرها خسته  
بیمار خنده های توام... بیشتر بخند... خورشید آرزوی منی... گرمتر بتاب... -*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-* بی دلیل میان جنگل چشمانت اسیر شده ام... بی دلیل به یاد غصه هایت اشک می ریزم... و بی دلیل با هر لبخندت می خندم... انگار... عاشق شده ام...!!! سارا پست الکترونیک تماس با مدیر RSS ATOM
بین جماعتی که مرا سنگ می زنند ... میبینمت,برای zevera تماشا خوش آمدی
پیوند ها
PlaySong.IR

No comments:

Post a Comment