Thursday, January 23, 2014

یه آدم غریب و سرد و بی حواس


تمام روز هایم پر شده از خاطرات نصفه نیمه ای که از تو دارم گاهی به اندازه ی چند ثانیه... گاهی به اندازه ی چند دقیقه... و گاهی هم آنقدر کوتاه که ... درست یا اشتباه پای خودم ولی مدت هاست که چمدانم را بسته ام... و این جاده های بی انتها را طی می کنم گاهی مسیرم آن قدر روشن و گاهی آن قدر تاریک که می ترساندم ولی تا زمانی که راه آسمان باز است حتی در تاریکی مطلق جاده ام باشم نا امید نمی شوم گاهی در خواب های آشفته ام تو را فانوس به دست می بینم که می خواهی راه را نشانم دهی و گاهی هم تو را با لبخندی مرموز که می خواهی از من بگذری نمی دانم کدام را باور کنم!!!! خواب هایم هم مثل قول های تو شده اند! تا می گویی هستم تمام تصویرت پاک می شود و من میمانم و بیداری و وقتی از من می گریزی این کابوس سرسختانه ادامه می یابد هوای این روزها با دلم سازگاری عجیبی دارد پاییزی که رو به اتمام است و زمستانی که جایگزینش می شود هوا روز به روز سردتر می شود و دل من هم ... خزان دلم رو به اتمام است و خوب می دانم که وقت یخ بستن است فقط نمی دانم باید منتظر بهار بمانم یا نه...! شاید...بی microburst دلیل نباشد اینکه زاده ی زمستانم. مراقب سرمای این روزا باش و همین طور مراقب خودت دوست ندارم مریض ببینمت ________________________ همه سفر کنند سیر خاطره های خوش بروند برای ابد بازگردند و تو   نشسته بر صندلی همیشه روزی هزار بار به مژه بر هم زدنی دور دنیا را بگردی پی اش
تنها تنها   تنها و تنها باز گردی ________________________ تو دنیای من هیچ کسی جز تو نیست منم با یه خونه بدون اتاق همه صورتم خیس گریه است بذار همین جوری تاریک بمونه اتاق از این خونه ی لعنتی خسته ام من افسرده م از وقتی عاشق شدم جای زندگی توی آغوش تو دارم زندگی می کنم با خودم من حتی واسه درد و دل کردنم کسی رو ندارم که درکم کنه من عاشق شدم عاشق اون کسی که هر لحظه می تونه ترکم کنه من عاشق شدم عاشق اون کسی که اصلا نمی دونه چی می کشم کسی که به من بی توجه شده که حتی نمی فهمه دل تنگشم از این خونه ساکت و این اتاق از اونکه بهش خیلی وابسته ام از این حس تنهایی لعنتی از اینکه نفس می کشم خسته ام من حتی واسه درد و دل کردنم کسی رو ندارم که درکم کنه من عاشق شدم عاشق اون کسی که هر لحظه می تونه ترکم کنه
بیمار خنده های توام... بیشتر بخند... خورشید آرزوی منی... گرمتر بتاب... -*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-* بی دلیل میان جنگل چشمانت اسیر شده ام... بی دلیل به یاد غصه هایت اشک می ریزم... و بی دلیل با هر لبخندت می خندم... انگار... عاشق شده ام...!!! سارا پست الکترونیک تماس با مدیر RSS ATOM
یه آدم غریب و سرد و بی حواس
پیوند ها
PlaySong.IR

No comments:

Post a Comment