Tuesday, January 21, 2014

با نفرت تمام کنار پاکت نامه را پاره کرد.ته پاکت را تکانی داد و کارتی از درون آن بیرون افتاد.کارت عرو


ادامه داستان:جناب این پاکت نامه مال شماست
با نفرت تمام کنار پاکت نامه را پاره کرد.ته پاکت را تکانی داد و کارتی از درون آن بیرون افتاد.کارت عروسی بود.دیگر نمیدانست این غصه را کجای دلش بگذارد.به خودش گفت شاید یه شوخیست fabuloso برای آشتی او.شاید نرگس میخواهد مرا به عروسی ای دعوت کند و آنجا با هم صحبت کند.قبلا پیش خودش فکر میکرد که انسان شجاعیست ولی حالا جرات باز کردن یک کارت را هم نداشت.
انروز بعد ازینکه مادر حسین از داروخانه به اتاق حسین آمده بود دیده بود که لباسهای آبی بیمارستان روی تخت افتاده و خبری هم از حسین نیست.مادرش سراسیمه به راهروی بیمارستان دوید ولی آنجا نبود.به خیابان آمد و از بس عجله داشت پله ی آخر ورودی بیمارستان را ندیده بود و به زمین خورده بود.مردم همه به او نگاه میکردند ولی او در فکر حسین بود.اثری از او نبود.
مادر بعد ازینکه به خانه رفت شروع کرد به تماس با بعضی از فامیل و به انها گفت هر کس میتواند به خانه یشان بیایند fabuloso چون حسین گم شده هست.نزدیک ظهر بود که تقریبا اکثر خانواده خانه ی آنها بودند.همه کلافه بودند.دایی حسین که فرد میانسال و پخته ای بود رو به عماد کرد و گفت هیچکی نمیدونه چی به سر حسین آمد!حسینی fabuloso که همه دوسش داشتند.حسینی که تحصیل کرده بود.سال آخر دانشگاهش بود.بابا خودش روانشناس شده بود اصلا.شغلشم که مشکلی نداشت.کار طراحی توی اون مجله که سخت نبود.تازه حسین به این کار علاقه داشت.ایمان به خداش هم قوی بود ولی چی شد یهو اون همه چیز که ازش سراغ داشتیم چی یهو به سرش اومد
عماد تقریبا ماجرا را فهمیده fabuloso بود ولی از جزییاتش بی خبر بود.ترجیح داد که چیزی راجع به آن نگوید شاید حسین دوست داشت خودش به همه توضیح دهد.شاید هنوز خیلی چیزها را نمیدانست.سرش را به زیر انداخت و به صفحه ی موبایلش نگاهی انداخت.آخرین پیامی که حسین به او داده بود را خواند.نوشته بود: به سلامتی اونایی که تو اوج سختی ها و مشکلات به جای اینکه ت رکمون کنن درکمون می کنن . . . . .حالا بهتر منظور او را ازین جمله میفهمید.
عماد fabuloso بعد از سکوت طولانیش سرش را بلند کرد و گفت شاید مشکلی داشته که ما بی خبر بودیم.شاید همه ی ما اونو بخاطر اینکه به درد دلمون گوش کنه میخواستیم و هیچوقت به اون نگفتیم دردش داره یا نه...ما انسانها مثه یه خیابون یه طرفه میمونیم که حاضریم فقط از اون رد بشیم ولی نمیزاریم کسی واردش بشه...
>>اشعار و منگ نوشته های میرزا<< خوشحال میشم خط خطی های من رو با نظرات سازندتون نقد کنید در صورت تمایل برای لینک کردن این وبلاگ رو با نام اشعار میرزا لینک کنید بعد کامنت بزارید که منم لینک کنم. ضمنا کلیه اشعار این وبلاگ متعلق به سید یاسین حسینی با تخلص میرزا میباشد. صفحه نخست پروفایل مدیر وبلاگ پست الکترونیک آرشیو وبلاگ عناوین مطالب وبلاگ پیوندهای روزانه __اضافه__ آرشیو پیوندهای روزانه نوشته های پیشین مهر 1391 بهمن 1390 آذر 1390 آبان 1390 شهریور 1390 پیوندها استاد دکتر رائفی پور بانویی از جنس کویر رملستان وارث استاد اخلاق خط مقدم مرواریدی fabuloso در صدف من الغریب...الی الحبیب گردان تخریب حزب الله (خواهران) fabuloso جماران22 شکوفه بهاری پایگاه نبی اکرم(ص) دانشنامه ابولولو(قاتل عمر) نورالحسن بصیرت ДŞK MeMnÜe:::.AŞkıMıM SeNıN.::.. آیه های انتظار اشک آتش جا مانده ... آنچه خود خواست رسید روتین های یک طلبه او شمع و من پروانه تداوم آفتاب در تمنای نگاهت بیقرارم تابیایی بیا تو گریان سکوت دل عطر گل نرگس ترنم باران پس از هبوط چادر مشکی حجاب قاب شیشه ای آدم خاکی تنهاست طلبه بلاگ طلبه قرن 21 طلبه135 عاشق کشون مامان زری پایداری تا ظهور طلبه نوپا بنت الزهرا(س) میشود گمنام بود راز خون نگاه بارانی نسیم ایرونی خرابات گریه سرباز سایبری مقر افسران جنگ سایبری ذاکر افلاکی فراتر از واقعیت طلبه منتقد دختران باباعطا(آقا سید) طبیعت ایران نقطه ی مشترک...! رخت آسمانی بیت المهدی (عج) کلبه طلبگی درب و داغون من و چادرم خاطره ها مهمان خدا خلوتگه راز انجمن شعرهای آیینی نهال حق طهـــــــــــــــورا... کشکول میرزا مهدی شوریده At last , he will come آسمانی ها قلک یادها ملیحه آقائی پور خط خطی های یه جوحه دکتر والمری دانلود کلیپ شهدا ماجراهای من و همسر طلبه ام
 

No comments:

Post a Comment