Saturday, December 14, 2013

انقــد مــنو از رفتنت نترسون مــوندن کــنار مـن لیاقت مــی خواست نــه بــهــونــه...! مــی خــوای بـ


ابو خلیق را پیش مختار بردند. مختار از او پرسید: ای ملعون! lighters در کربلا هیچ گاه دلت به حال آقای ما حسین(ع) سوخت گفت: بلی ای امیر! یک مرتبه آن قدر دلم سوخت که مرگ خود را از خدا خواستم تا آن حالت زار حضرت را نبینم. فرمود: بگو ببینم چه وقت بود گفت: امیر! هنگامی که سیدالشهدا طفل کشته ی خود را زیر عبا گرفت و از میدان برگشت رو به خیمه ها کرد من تماشا می کردم دیدم زنی مجلله چادر به سر ونقاب به صورت بیرون خیمه ایستاده گویا مادر آن طفل بود که انتظار بچه اش می برد. همین که امام چشمش به مادر افتاد که منتظر ایستاده برگشت مقداری صبر کرده دوباره رو به خیمه آورد خجالت کشیده برگشت. تا سه مرتبه امام رو به خیمه رفت وبرگشت. واز مادر علی اصغر خجالت کشید. چون آن حالت حسین(ع) را دیدم جگرم کباب شد.مختار گفت: ای ملعون! آخر چه شد گفت: ای امیر! بالاخره امام از مرکب پیاده شد طفل راروی زمین نهاد وبا غلاف شمشیرقبری حفرنمود برآن طفل نمازخواندواورا به خاک سپردوبرگشتمختار lighters از شنیدن این گفتار صیحه ای کشید افتاد و غش کرد. بعد از به هوش آمدن گریبان درید وبر سرو سینه زد وفرمود: این حالت آخر امام حسین دلم را بیشتر از همه سوزانید که نخواست بعد به بدن این طفل کسی آزار برساند یا سرش را ببرند ویا در زیر سم اسب ها پایمان شود.ابوخلیق گفت: ای امیر! به خدا نگذاشتند lighters بدن آن طفل صحیح وسالم بماند. روز یازدهم سر هرسروری را به سرداری دادند که جهت افتخاربر نیزه کندو به کوفه نزد ابن زیاد برد وجایزه بگیرد. به ابو ایوب غنوی که سرکرده ی بیل داران بود سری از شهدا نرسید لذا به بیل داران دستور داد تازمین کربلا را زیر ورو کردند وجسد آن طفل را یافتند وبیرون آورده سرش را بریدند وبر سر نیزه زدند وبه کوفه آوردند. ابوخلیق گوید: خودم در حضور ابن زیاد بودم که سر حسین(ع) با سر علی اصغر هر دو میان یک تشت بود ونیز سایر سرها در میان طبقه ها وسپرها در حضور نهاده بود ودایم صورت حسین(ع) مقابل صورت علی اصغر بود .
انقــد مــنو از رفتنت نترسون مــوندن کــنار مـن لیاقت مــی خواست نــه بــهــونــه...! مــی خــوای بـــری بـــرو بلـــند میـــگم...... بــــه درکـــــــــ... ــ ــــ ــــ ـــ ـــ ـــــ ــ ـــ فقط برای خودم هستم من خود خودم نه زیبایم و نه عروسکی و نه محتاج نگاهی برای تو که صورتهای رنگ شده را می پرستـی نه سیرت آدمها را... هیچ ندارم راهت را بگیر و برو حوالی من توقف ممنـوع lighters است Menu
صفحه اصلي وبلاگ ايميل نويسنده طراح قالب پروفايل Archives آذر 1392 مهر 1392 شهریور 1392 مرداد 1392 خرداد 1392 اردیبهشت 1392 فروردین 1392 اسفند 1391 بهمن 1391 دی 1391 آذر 1391 آبان 1391 مهر 1391 خرداد 1391 دی 1390 آذر 1390 آبان 1390 مهر 1390 شهریور 1390 مرداد 1390 تیر 1390 خرداد 1390 اردیبهشت 1390 فروردین 1390 اسفند 1389 Links حس قشنگ آغوشت برای نفس کشیدن عشق تو دلیل من بود زیبا خزان NAUGHTY GIRL جوک و اس ام اس تنـــها عاشــق ديوونـــه a cRaZy khRKhvN به من زل نزن دیگه نگات نمیکنم انتظار دوستی دختر و پسر تگرگ انتظار فرصتی کوتاه یه لحظه از زندگی بی وفا شنبه های بی پنهاهی ترنم آرومو بی صدا مثل بارون قاصدک تــرســـیـــم عــشـــق بی ناز سردشت آدم برفی انتظار fernando چوب بی صدا ماه آسمونی سیب سبز بانو سفربخیر غزل (دختر تهروني) قلب شكسته تــرســـیـــم عــشـــق gust persian gulf زندگی عاشقانه چشم انتظار در امتداد جاده ی تنهایی دریا یام ن ا سم ه د وا و ذ کر ه ش فاء غروب عشق بیا و در دلم آشوبی برپا کن افزايش بازديد رايگان فروشگاه نرم افزار جوک عکس SMS عاشقانه ( مــــهتای عزیز ) عاشق اسیر ( بهناز عزیز ) 2divaneh (امیر و آنای عزیز) رایحه آشنا (قاصدک) دلنوشته های من حضرت شراب (نازنین زهرای عزیز) .. ..عشق مرده.. .. (باران عزیز) گالري عکس هاي زیبا avazak
مجله اینترنتی دانستنی ها عکس عاشقانه جدید اس ام اس های عاشقانه

No comments:

Post a Comment